امشب دلم تنگه...دلم تنگ کسایی که حتی نگاهی ندارن که با گرمیش سرمای دلمو آب کنند...
یخ زدم تو تنهایی و دلتنگ نوازش گرم بی منت مادر...جا موندم تو سرما و بی همراهی قرص و محکم برادر..
دلم تنگه خدایا...
اونقدر دلم تنگه خدایا که حتی آسمون و ستاره هاتم آرومم نمیکنند...
بیقرار گفتن یه کلمه ام...فقط یه کلمه...کلمه ای که وسعتش از آسمونتم بیشتره...
مادر...
دلم واسه صداکردن اسمش تنگه...نگاه تو صورت مهتابت کردم وبا اشک صداش کردم اما جواب نداد خدایا...
وقتی سیاهی شب تموم میشه بیقراری هام آروم میگیره...
فقط میمونه یه سوال بیجواب
خدا هم دلتنگ میشه؟؟؟؟...
کلمات کلیدی: