سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و آنگاه که از خبّاب یاد کرد فرمود : ] خدا بیامرزاد خبّاب پسر أرتّ را . به رغبت اسلام آورد و از روى فرمانبردارى هجرت کرد و به گذران روز قناعت ، و از خدا راضى بود و مجاهد زندگى نمود . [نهج البلاغه]
تنهایی
درباره



تنهایی


سحرشفیعی
پیوندها
منطقه و جهان آبستن حوادث خوش یمن
هم نفس
KING OF BLACK
سفیر دوستی
.: شهر عشق :.
فرق بین عشق و دوست داشتن
هگمتانه
مشاوره - روانشناسی
دانشجویان ورودی 85 زمین شناسی خواف
دانلود هر چی بخوایی...
Dark Future
Manna
مردود
جام جهان نما
گروه اینترنتی جرقه داتکو
زمزمه ی کوچه باغ شاه تور
به وبلاگ بر بچون دزفیل(دزفول) خوش اومهِ
گروس سرای آشنا
ایرانی یعنی عشق
اصولی رایانه
پرسپولیس
کلبه ی عشق
راهی به سوی اینده
ایرانیان ایرانی
باشگاه پرواز
سکوت پرسروصدا
عاشق دربدر
نبض شاه تور
صل الله علی الباکین علی الحسین
متالورژی_دانلودکده ی مهندسی متالورژی Rikhtegari.ir
غلط غو لو ت
آزاد اندیشان
وبلاگ هواداران محسن یگانه
شهد
من + تو = ما
به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید
الکتروتکنیک
جیگر نامه
سه ثانیه سکوت
شهدا شرمنده ایم
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
مسائل شیطان پرستی در ایران و جهان
محبت و عشق
قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی
پسری ازنسل امروز
شقایق.......گل همیشه عاشق
عسل....
جبهه مدیریت
ایران در پیچ و خم تاریخ
خریدار غروب
عاشقانه
فروشگاه اینترنتی نشریه ی دوستی شعبه یک
عشق نردبانی برای لمس رویا ها
یکی بود هنوزهم هست
شاخه شکسته
چاوش ( چه خبر از دنیا ؟؟؟؟)
عاشق تنها....
رویاهای یک عاشق
نیروی هوایی دلتا ( آشنایی با جنگنده های روز دنیا )
music 90
یه دختر تنها
تنهایی من
دیار غم
حروفهای زیبای انگلیسی
آبی های لندن
جوجواستان
علاقه به کف پا و فلک
پلنگ صورتی
روژمان

                                                                 به نام خالق بی همتی

درخلوت تنهایی خودبه این باوررسیدم در این دنیای خاکی برای زنده ماندن و دریادها ماندن بایدمرد....

          روزها بودکه دراندوه غم ازدست دادن عزیز درون خلوت شب هام پیله دورخودتنیده بودم وآسمون خلوتم رو بی مهتاب ونور تک ستاره ای میدیدم.....

         تنهاهمدمم شده بود آسمون بی ستاره ....تکیه گاهم شده بود نسیمی که همراهم ناله میکرد تا تنهاترنباشم........

        وقتی چشم هاموبازکردم آسمونودیدم که ماه هست ستاره هست........این من بودم که چشم هامو روی دنیای خاکی بسته بودم...ودلم میخواست پربکشم وآسمونی بشم

       حالامیدونم میشه روی زمین بود...نفس کشید...راه رفت وبا جسم خاکی دلی آسمونی داشت...

خدا دستهامو گرفت بلندم کرد ومهربونیشو به رخم کشید...

      حالا میگم برای بودن وموندن آسمونی شدن باید بشم یه سرنوشت ازجنس نور...بایدزندگی روبسازم برای زنده بودن وموندن

      

                                                                                    الهی به امیدتو


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط سحرشفیعی 90/6/5:: 9:37 صبح     |     () نظر

درجلسه امتحان عشق.......
من ماندم ویک برگه سفید!
یک دنیا حرف ناگفتنی
ویک بغل تنهائی ودلتنگی
درد دل من در این کاغدکوچک جا نمیشود
دراین سکوت بغض آلود
قطره کوچکی هوس سرسره بازی میکند
وبرگه سفیدم .....!
عاشقانه قطره ها را به آغوش میکشد
عشق تونوشتنی نیست !
باتو ......
دربرگه ام نار کناره آن
قطره اشک یک قلب میکشم
وقت تمام است
برگه ها بالا !


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط سحرشفیعی 90/6/5:: 9:34 صبح     |     () نظر

دارد چه بر سرم می آید ؟
چشمانم را بسته ام و گذاشته ام ثانیه ها لحظه هایم را اعدام کنند

کم آورده ام
نا توان شده ام در برابر روزها

 خسته تر از آنم که حرفی بزنم، شایدسبک بشم...

تنهاییم هر روز پر رنگتر می شود
نمی دانم باید خوشحال باشم یا ناراحت !؟
اینجا کسی نیست برای حرف زدن
یا حتی اگر کسی هم باشد

حرفهای من از جنس دیگری است
کسی چیزی نمی فهمد از آن!
 

ولی
ولی دلم می خواست کسی بود و می فهمید تنهایی چه دردی دارد

دستانم را در هوا رها می کنم
ولی نیستی
نیستی تا آنها را بگیری
نیستی تا باورم شود هنوز هم هستم
چه سخت می گذرد بر من...
چه دردی می کشند
من به خودم و احساساتم خیانت کرده ام
آنها توان اینهمه سختی را نداشتند
دردم می آید
من درد دارم
هی من، می بینی
دیگر تو را هم برای خودم ندارم
چقدر تنهایم
ولی آخر دوست داشتن تو چیز دیگری است
دوستت دارم.......


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط سحرشفیعی 90/6/5:: 9:22 صبح     |     () نظر

زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید.
به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.»
آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟»
زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.»
آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم.»
عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد.
شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.»
زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمی شویم.»
زن با تعجب پرسید: « چرا!؟» یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقیت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.»
زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود! » ولی همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟»
فرزند خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد:« بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود.»
مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت:« کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.»
عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسید:« شما دیگر چرا می آیید؟»
پیرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید، بقیه نمی آمدند ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست! »

آری... با عشق هر آنچه که می خواهید می توانید به دست آوردید

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط سحرشفیعی 90/6/5:: 9:17 صبح     |     () نظر

 من تنها هستم حرفهای زیادی برای گفتن دارم ولی............. همیشه دنبال یکی هستیم که حرفامونو درد دلامونو غمها و غصه هامونو بهش بگیم ولی جالب اینجاست وقتی سر عمل میرسه نمیتونیم اونجور که باید حرفامونو بگیم! تا حالا حتما تجربه کردی؟ روزایی رو که می خواستی حرف بزنی و ،نزدی! حسی که باید انتقال میدادی و، ندادی! چرا؟ خودت هم نمیدونی! اتفاقا کسی رو هم داشتی که بهش بگی ولی..... بگذریم. زندگی همش حرفای ناگفته است .حرفایی که همیشه به گور برده میشن! به جای اینکه به موقعش بیان شن و جلوی کلی سوء تفاهما رو بگیرن! ای کاش به جای اینکه اینقدر دنبال کسی باشیم که بتونه سنگ صبورمون شه ، سعی می کردیم جرات گفتن رو تو خودمون ببریم بالا تا هیچ وقت حرفامون سر گلومون قلمبه نشه ! خیلیها هستند که میتونند همون باشن که ما میخوایم ، ولی مهم اینه که با هاشون راحت حرف بزنیم و صحبت کنیم. امیدوارم روزی بیاد که حرفی تو دلم نمونه!


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط سحرشفیعی 90/5/31:: 9:16 صبح     |     () نظر
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >