امشب دلم تنگه...دلم تنگ کسایی که حتی نگاهی ندارن که با گرمیش سرمای دلمو آب کنند...
یخ زدم تو تنهایی و دلتنگ نوازش گرم بی منت مادر...جا موندم تو سرما و بی همراهی قرص و محکم برادر..
دلم تنگه خدایا...
اونقدر دلم تنگه خدایا که حتی آسمون و ستاره هاتم آرومم نمیکنند...
بیقرار گفتن یه کلمه ام...فقط یه کلمه...کلمه ای که وسعتش از آسمونتم بیشتره...
مادر...
دلم واسه صداکردن اسمش تنگه...نگاه تو صورت مهتابت کردم وبا اشک صداش کردم اما جواب نداد خدایا...
وقتی سیاهی شب تموم میشه بیقراری هام آروم میگیره...
فقط میمونه یه سوال بیجواب
خدا هم دلتنگ میشه؟؟؟؟...
کلمات کلیدی:
بازم نشستم توخلوت تنهایی هام زیر آسمون شب...خیلی ها عاشق اسمون وتاریکی و شب هستند...اما...اما شب
واسه من نماد آرامش ونیازه...
نیازه تنها معبود هستی...میدونم اون کسی که نیازمندش هستم هرلحظه و هر جایی هست مکان وزمان خاصی نداره...اما
شب...اسمونش...مهتابش...ستاره هاش...عاشق ترم میکنه...
وقتی دل میسبارم به نسیم شب وگم میشم تو سیاهی و سکوتش میشم هم صدای فریاد و گفته میشه همه نگفتنی هام ...وقتی گفتنی هام تموم
میشه وقتی اشکام خیس میکنه گونه هامو همراه شبنم صبح روتن خیس گیاهان اروم میشم وتموم میشه بیقراری هام...
سبک میشه تن خاکیم و جون میگیرهواسه پرکشیدن ...
وقتی تنها همدم وهمراز ادم یه خودکار وکاغذ باشه تو سکوت شب...وقتی همراه ناله هات سوز ونسیم باشه میون شاخه های خشک بی
برگ میفهمی شب یعنی چی.....
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
شب هنگام که
از کوچه مهتابگون شب
همگام با قدمهای آرامت گام برمیدارم
در آسمان چشمهایت به جستجو مینشینم
و تو خوب می دانی که چه ظالمانه
نگاهت را از نگاهم می دزدی
.
و من دوباره و دوباره در برابر این همه غرور
سر فرود می آورم و تو درکمال
وضوح آنچه را که در درونم میشکند میبینی
وبعد آرام با لبخندی بر لب دستان لرزان مرا رها میکنی
و در روشنایی مهتاب ناپدید می شوی
کلمات کلیدی: